جدول جو
جدول جو

معنی سیه روزی - جستجوی لغت در جدول جو

سیه روزی
ادبار، بدبختی، فلاکت، نکبت
متضاد: خوشبختی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی روزی
تصویر بی روزی
بی نصیب، بی بهره از رزق وروزی، فقیر، محتاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه روز
تصویر سیاه روز
بدبخت، تیره بخت، مصیبت زده، سیاه روزگار
فرهنگ فارسی عمید
(یَهْ)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه. آب آن از رود خانه امیری و ارس. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، توتون و سردرختی. شغل اهالی زراعت، گله داری و کسب و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
خوشبختی، بهروزی، سعادت، نیک روز بودن:
که شو زود بردار از او بند سخت
نویدش ده از نیک روزی و بخت،
شمسی (یوسف و زلیخا)،
همه را روح و روز و روزی از اوست
نیک بختی و نیک روزی از اوست،
سنائی،
چون صبح به فال نیک روزی
برزد علم جهان فروزی،
نظامی،
به ناخوبتر صورتی شرح داد
که بد مرد را نیک روزی مباد،
سعدی،
عروسی بود نوبت ماتمت
گرت نیک روزی بود خاتمت،
سعدی
لغت نامه دهخدا
نصف روزی، نیمروزه، اهل نیمروز، منسوب به ولایت نیمروز، از مردم نیمروز
لغت نامه دهخدا
بدبخت، بی نصیب، بی طالع، (ناظم الاطباء)، کنایه از ماتمی و مصیبت زده، (آنندراج) :
از زندگی بتنگند دائم سیاه روزان
ذوق چراغ ماتم از زیستن ندارد،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کنایه از بی شرم و شرمنده و بی آبرو، (آنندراج) :
دیدم سیاه روی عروسان سبزموی
کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید،
بشار مرغزی،
در خدمت تو تر نتوان آمدن از آنک
گردد سیاه روی چو گردد تر آینه،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394)،
رجوع به سیاه رو شود
لغت نامه دهخدا
حالت و عمل سیاه روی، رسوایی، بی آبرویی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سید رازی ادوارد فاندیک مؤلف کتاب ’اکتفاء القنوع عما هو مطبوع’ در ص 356 آن کتاب تألیف نهج البلاغه را به سید مرتضی یا سیدرضی نسبت داده و تصور نموده که بنام نهج البلاغه دو کتابی است یکی در خطب و مکاتیب وکلمات قصار حضرت مولی علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین علیه السلام که گرد آوردۀ سیّد مرتضی علم الهدی متوفی بسال 436 هجری قمری یا سیدرضی میباشد و دیگری نهج البلاغه در احادیث امامیه تألیف سید رازی متوفی بسال 406 هجری قمری در صورتی که در میان مسلمین جز نهج البلاغۀ مشهور که مشتمل بر خطب و مکاتیب و کلمات قصار است مورد نظر و اهمیت نمیباشد و حتی بدین نام کتاب دیگری نداریم، (فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ص 121)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
سیه روی گشتن:
سیه روئی ز ممکن در دو عالم
جدا هرگز نشد واﷲ اعلم.
شیخ محمود شبستری
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
عمل سیل آوردن:
کوه عظمت بسیل ریزی
دریای کرم بموج خیزی.
ابوالفضل فیاضی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
آزردگی. رنج. جفا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
بدبختی. ادبار. تیره بختی، عیاری و مکاری. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ)
تباه روزی. تیره روزی. بدبختی. رجوع به تبه روز و تباه روز شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
بدکار. بدعمل. بی آبرو، شرمنده. خجل. سیه روی. رسوا. بی آبرو. (ناظم الاطباء) :
گر دین حقیقت بپذیری شوی آزاد
زآن پس نبوی نیز سیه روی بداختر.
ناصرخسرو.
لیکن چکنم من سیه روی
کافتاده بخود نیم درین کوی.
نظامی.
مگردان سیه روی چون دخترم
به اوراق طوبی بپوشان سرم.
نزاری قهستانی.
بصدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست.
حافظ.
خوش بود گر محک تجربه آید بمیان
تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.
حافظ.
رجوع به سیاه روی و سیاه رو شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
بدبخت. بی طالع. محروم. (ناظم الاطباء) :
چنین پنداشت فرهاد سیه روز
که او را بود خواهد نیک آن روز.
نظامی.
مجنون ز گزاف این سیه روز
برزد زدل آتشی جگرسوز.
نظامی.
، مظلوم. ستمکش، دلتنگ و حزین. (ناظم الاطباء). رجوع به سیاه روز شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
سیه رو. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
عمل و حالت سیاه روز، بدبخت، سیاه روز بودن:
گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کنی
سیاه روزی من کار آفتاب کند،
حکیم کاشانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
موی سیاه داشتن:
از جوانی بود سیه مویی
وز سیاهی بود جوان رویی.
نظامی.
سیه مویی جوان را غم زداید
که در چشم سیاهان غم نیاید.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبه روزی
تصویر تبه روزی
تیره روزی، بدبختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره روزی
تصویر تیره روزی
سیاه روزی بدبختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه روز
تصویر سیه روز
بدبخت و بی طالع و محروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روزی
تصویر بی روزی
محتاج و فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
بی نوا، درویش، فقیر، مسکین
متضاد: فراخ روزی، دارا، محروم، بی نصیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدبختی، سیه روزی، تیره بختی، شوربختی، فلاکت، نکبت
متضاد: خوش بختی، نیک بختی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدبخت، بیچاره، شوربخت، مفلوک
متضاد: خوشبخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سیاه رو، بی آبرو، بی عزت، رسوا، ننگ آور، شرمنده، خجلت زده، شرمسار
متضاد: سرفراز، مفتخر
فرهنگ واژه مترادف متضاد